سرمقاله شرق/ کابوس یک رؤیا
تحلیل ویژه
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه -
سرمقاله شرق/ کابوس یک رؤیا
٢٣
٠
شرق / « کابوس یک رؤیا » عنوان سرمقاله سردبیر روزنامه شرق به قلم احمد غلامی است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
در اوج و حضیضِ احزاب سیاسی ایران، خاصه حزب توده و چریکهای فدایی خلق، نکات تأملبرانگیزی وجود دارد. این احزاب همواره درصدد بودهاند در میان تودهها نفوذ کرده و آنان را با خود همصدا سازند. موفقیت و ناکامی این احزاب بر اثرگذاریشان در سیاست نقش تعیینکنندهای داشته است. سالِ 1325، در جریان اعتصابات کارگری و جنبشهای بومی و منطقهای، حزب توده، حزبی مقتدر و محبوب بود و میتوانست طبقه خردهبورژوا را بسیج کند؛ طبقهای که اکثریت جامعه ایران را در بر میگرفت اما اشتباهاتِ حزب توده ازجمله حمایت از منافع نفتی شوروی در شمال ایران و همراهی با جداییطلبان ترک و کرد به پشتوانه نیروهای خارجی، این حزب را از جایگاه تودهایاش جدا و منزوی کرد؛ اشتباهاتی که منجر به انشعابهایی بزرگ شد. انشعاب تاریخیِ خلیل ملکی تحت عنوان «جریان سوم» که اعضا و حامیانی معتبر و خوشنام مانند جلال آلاحمد و ابراهیم گلستان داشت. بعد از این اتفاقات حزب توده بسیار تلاش کرد تا جایگاه تودهای خود را که ترکیبی از کارگران و خردهبورژواها بودند، احیا کند. بیژن جزنی اعتقاد داشت اگر رؤسای حزب توده شخصیت مستقلی داشتند، زمینه و زمانهشان مستعد آن بود که بزرگترین حزب کارگری ایران را مانند حزب سوسیالدموکرات کارگری روسیه به وجود آورند. همین نکته مبنای اختلافنظر بیژن جزنی و مسعود احمدزاده بود؛ دو نفر از بنیانگذاران سازمان چریکهای فدایی خلق.
جزنی نگاهی تودهگرا داشت و با پذیرش مبارزه مسلحانه درصدد نفوذ به دل تودهها بود و باور داشت که شرایط کشور در وضعیت انقلابی نیست و اگر چریکها نتوانند خردهبورژواها را با خود همراه کنند و توأمان پیشگام کارگران و این طبقه خاص باشند، روحانیون که به شیوه سنتی این طبقه را رهبری میکنند، رهبری انقلاب را به دست خواهند گرفت. این تحلیل در سال 1357 تحقق پیدا کرد و احزاب ملی-مذهبی و احزاب مارکسیستی را غافلگیر کرد. بعد از انقلاب نیز هیچگاه از اثرگذاری این طبقه کاسته نشده است. بعد از انقلاب در کنارِ طبقه «خردهبورژوا» که استعارهای مارکسیستی بود، «طبقه متوسط» شکل گرفت اما بسیاری این فرایند را نوعی تغییر ظاهری دانستند که در نامگذاری طبقات اجتماعی رخ داد و خواستهاش این بود که طبقه متوسط را از انگِ مارکسیستی خردهبورژوا برهاند و به این طبقه میانی با عنوانِ «طبقه متوسط» هویتِ مستقل بدهد. با تحلیلِ کارکرد این طبقات در دوران بعد از انقلاب، به نظر میرسد تغییر معنایی نیز رخ داده است. طبقه متوسط بیش از آنکه همچون خردهبورژواها جایگاه و وابستگیهای سنتی داشته باشد، تمایلات مدرن و امروزی دارد. در جریان انقلاب، خردهبورژواها به طبقهای فرادست صعود کردند و با حفظ ظاهر سنتیشان بهلحاظ اقتصادی جایگاه بالاتری را به دست آوردند. اغلبِ مدیران بالایی و میانی دولتهای انقلاب را همین طبقه تشکیل میدهند. اکنون این طبقه کاراییاش را در اثرگذاری بر تودهها از دست داده است. آنچه سیاست ایران را پیچیده کرده است، پیدایش دو زیرطبقه است؛ زیرطبقه خردهبورژوا و زیرطبقه متوسط که بهلحاظِ مناسبات اجتماعی و فرهنگی همچنان به طبقه خود تعلق دارند اما از نظرِ اقتصادی به طبقه فرودست نزدیکترند و ازاینرو نه این هستند و نه آن. این طبقات هراس آن را دارند که به طبقات پایینتر ریزش کنند و تلاششان بر این است تا دستکم موقعیت خود را حفظ کنند. آنان در تحولات اجتماعی نقش تعیینکنندهای را بر عهده دارند. اما توانِ سازماندهی خود را از دست دادهاند. سازماندهیای که میتوانست دولتی را روی کار بیاورد یا از کار بیندازد. هاشمیرفسنجانی که خود برخاسته از طبقه خردهبورژوا بود، برای نمادینهکردن قدرتش به سوی احیا و تقویتِ بورژوازی گام برداشت. رویکردی که نهتنها موجب افزایش قدرتش نشد بلکه جایگاهش را هم متزلزل کرد. هاشمیرفسنجانی بیش از هر کسی میدانست خردهبورژواها نقش تعیینکنندهای در سیاست دارند؛ طبقهای که در طول زمان، همدلیِ معنوی و مادیاش را با بدنه دولت هاشمی از دست داد. آیتالله خلافِ تقدیر تاریخیاش بهسوی بورژوازی ملی گام برداشت اما رقبا امانش ندادند و باز با توانِ خردهبورژواها، به قدرت رسیدند، او را از کار انداختند و با احمدینژاد بر مسند قدرت نشستند. اگر هاشمیرفسنجانی نتوانست یک بورژوازی ملی ایجاد کند، در دورانِ خاتمی، طبقه متوسطی پا گرفت که مطالبات مدنی و سیاسی را دنبال میکرد. خاتمی توانست شکاف جدی بین طبقه خردهبورژوای سنتی و طبقه متوسط ایجاد کند. خردهبورژواها در معنای کلی تمایلاتی سنتی و مذهبی دارند و متوسطها دغدغه دموکراسی و جامعه مدنی. انتخابات 1384 ماحصل ناامیدی طبقه متوسط و ائتلافش با طبقه خردهبورژوا بود و انتخاباتِ سال 1388، رویارویی این دو طبقه. در دولت روحانی با افزایش تحریمها و وخیمترشدن اوضاع اقتصادی طبقات خردهبورژوا و متوسط ریزش پیدا کردند. البته این ریزش بیشتر در طبقه متوسط رخ داد؛ چراکه طبقه خردهبورژوا همچنان به مددِ خردهبورژواهای ارتقایافته، تا حد بسیاری جایگاه اقتصادیاش را حفظ کرد و بخشی از طبقه خردهبورژوا که ارتباطی ارگانیک با بالادستیهای خود نداشتند، به زیرطبقه خردهبورژوا ریزش کردهاند. همین ریزش در مقیاسی وسیعتر در طبقه متوسط رخ داده است. اگر یک خط فرضی افقی را در نظر بگیریم، طبقات اثرگذار در سیاست کنونی ایران بر روی این خط پراکنده شدهاند و همین پراکندگی و افتراق است که دشواری بسیاری در عرصه سیاست داخلی ایران به وجود آورده است. طبقه خردهبورژوای فرادست، همدلی چندانی با طبقه متوسط ندارد و زیرطبقه خردهبورژوا هرروز بیشازبیش به طبقه متوسط و شاید زیرطبقه متوسط نزدیکتر میشود. نزدیکی و دوریِ این طبقات به یکدیگر سیاست را متلاطم کرده است. خیل عظیمی از طبقات کارگران و تهیدستان و حاشیهنشینان شهری وجود دارد که در مقاطعی میتوانند به این طبقات دور و نزدیک شوند. اگر تا دیروز احزاب سیاسی برای اثرگذاری خود ناگزیر بودند راهی به میان تودهها پیدا کنند، الان این کار بهمراتب دشوارتر شده است. از همین منظر میتوان به سردرگمی اصولگرایان پی برد و فهمید چرا اصلاحطلبان صدایشان چندان در جامعه اثرگذار نیست. فارغ از اینکه بالاخره هریک از این جریانها طیفهایی از توده مردم را پشتسر خود دارند، آنچه نگرانکننده است، این است که در بزنگاههای مهم، صدای مسلطی وجود ندارد که نقطه اتکای همه طبقات باشد. در این وضعیت رؤیاهای یک جامعه بر لبه پرتگاه قرار میگیرد، چون معلوم نیست چه کسی رؤیای ما را خواهد ساخت. آیا رؤیایی که وعدهاش را میدهند، کابوس ما نخواهد شد؟
-
شنبه ۲۹ تير ۱۳۹۸ - ۱۰:۲۲:۰۵
-
۵۱ بازديد
-
آخرین خبر تحلیل
-
اخبار محرمانه
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/136765/