روایت یک ائتلاف 57 ساله
تحلیل ویژه
بزرگنمايي:
اخبار محرمانه -
روایت یک ائتلاف 57 ساله
١٤٠
٠
شرق / متن پیش رو در شرق منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست.
در ادامه جستار «تحزب در ایران»، پس از بررسی روند فعالیت حزب توده، جبهه ملی و نهضت آزادی، در این شماره به حزب مؤتلفه اسلامی میرسیم؛ تشکیلاتی که از سال 41 تاکنون توانسته منشأ رخدادهای مهمی در تاریخ معاصر باشد. در سال 1341 که لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی تصویب شد، دو هیئت مذهبی از کسبه و تجار بازار تهران تصمیم گرفتند با یکدیگر ائتلاف کنند و سپس یکی دیگر از هیئتهای فعال بازار را نیز مطلع کرده و در ائتلاف خود سهیم کردند. آنها پس از ائتلاف، در یکی از ملاقاتهای مردمی با امام خمینی، ماجرای ائتلاف خود را به او اطلاع دادند و ایشان نیز ائتلافشان را تأیید کرد. ائتلافکنندگان که بعدها به «هیئتهای مؤتلفه اسلامی» معروف شدند، هیئتهای مسجد امینالدوله، مسجد شیخعلی و اصفهانیها در بازار تهران بودند. این گروهها در جلساتی باهم آشنا شدند و با نظر و تصویب امام خمینی، آیتالله مرتضی مطهری و چند نفر از دیگر شخصیتهای روحانی، متکفل هدایت و تغذیه معنوی هیئتهای مؤتلفه اسلامی شدند. از حبیبالله عسگراولادیمسلمان، حاجصادق امانی، مرتضی نیکنژاد، رضا صفارهرندی، مرتضی مطهری، صادق اسلامی، سیداسدالله لاجوردی، مهدی عراقی و علی درخشان در مقام بنیانگذاران اصلی هیئت مؤتلفه اسلامی نام برده شده است. گفته میشود اساسنامه هیئتهای مؤتلفه نیز چندی بعد از سوی آیتالله بهشتی تنظیم شد.
فعالیت مؤتلفه پیش از انقلاب
به گزارش «تاریخ ایرانی»، ساماندادن اعتصابهای سراسری، برپاکردن تظاهرات در شهرهای مختلف، تکثیر و توزیع نوشتهها، بیانیهها و نوارهای صوتی امام خمینی که در نجف و سپس در پاریس در تبعید به سر میبرد، از مهمترین فعالیتهای سیاسی این جمعیت در سالهای پیش از انقلاب بود. هیئتهای مؤتلفه اسلامی در میان گروههای مبارز پیش از انقلاب، تنها تشکل و گروهی بود که از همان ابتدا فعالیتهای سیاسی-مذهبی خود را حول محور امام خمینی و مبارزه با استبداد پهلوی متمرکز کرد. الگوی رفتاری و فکری هیئتهای مؤتلفه اسلامی، بیش از هر چیز منبعث از گروه فداییان اسلام به رهبری نوابصفوی بود؛ چنانچه حتی برخی از اعضای مؤتلفه ازجمله شهید مهدی عراقی، از فعالان جمعیت فداییان اسلام به حساب میآمدند و متناسب با شرایط و اوضاعواحوال سیاسی- اجتماعی رژیم، اقدامات متفاوتی را در دستور کار قرار میدادند.
رویآوردن به اقدامات مسلحانه
هرچند رویکرد فرهنگی-مذهبی مؤتلفه در ابتدا بر دیگر وجوه فعالیت این تشکل سایه افکنده بود، اما بهویژه بعد از دستگیری و تبعید امام به ترکیه، برخی از اعضای مؤتلفه برای پیشبرد اهداف خویش با تغییر در روش مبارزه، به تشکیل شاخه نظامی و اتخاذ خطمشی مسلحانه گرایش پیدا کردند؛ هرچند این رویه با مخالفت امام مواجه شد. با وجود این، طرح مسئله انجمنهای ایالتی و ولایتی و نیز کاپیتولاسیون در مجلس شورای ملی و سپس تصویب آن به دست حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت، ائتلاف میان بازاریان ناراضی و روحانیان مخالف دولت را تقویت کرد. اینچنین بود که پس از سخنرانی شدیداللحن امام درباره تصویب این قانون، محمد بخارایی، عضو شاخه نظامی جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی، حسنعلی منصور را به فتوای شورای روحانیت در اول بهمن 1343 در برابر مجلس شورای ملی ترور کرد. بعد از این اقدام و با دستگیری اعضای اصلی و زندانیکردن آنها، برخی اعضای مؤتلفه که بیرون از زندان بودند یا بعد از مدتی از زندان آزاد شده بودند، با سازمان مجاهدین خلق (قبل از انشعاب) به همکاری پرداختند. در ارتباط با ترور منصور، چهار نفر از اعضای مؤتلفه در سال 1344 اعدام و شش نفر دیگر به حبس ابد محکوم شدند. اعضای مؤتلفه در پوشش فعالیتهای فرهنگی-مذهبی ازجمله تأسیس مکتب تحقیقات و تبلیغات صادقیه، بنیاد رفاه و تعاون، مدرسه رفاه، شرکت سبزه، شرکت صحرا، شرکت فیلم در خدمت دین و... تا تشکیل ستاد استقبال از امام به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی خود ادامه دادند. در این ستاد افرادی مانند عسگراولادی، بادامچیان، عراقی، شفیق، توکلیبینا، رخصفت، سعید محمدی، اسلامی، مقصودی و... از مؤتلفه حضوری جدی داشتند.
ترور حسنعلی منصور
حاجمهدی عراقی که به همراه بخارایی، نیکنژاد، صفارهرندی و امانی جزء گروه ترور منصور بود و در محاکمههای ابتدایی به اعدام و سپس حبس ابد محکوم شد، درباره روز ترور منصور گفته بود: «... چهار نفر از این برادرها مسلح بودند که در هر قسمتی که هرکدامشان زودتر با منصور برخورد کردند، او مبادرت به عمل بکند... . نزدیکیهای ساعت 10 بود که ماشین منصور از قسمت شاهآباد وارد میدان بهارستان میشود و بهطور عمودی جلوی در مجلس میایستد، همان در بزرگ. قبل از اینکه شوفر بیاید پایین، برگردد بیاید این ور در را باز بکند، خود منصور در را باز میکند و میآید بیرون... آقای بخارایی هم از قسمت جنوب به طرف شمال داشت میآمد، [منصور] که در را باز میکند و میآید، به فاصله دو متر بین این دو تا فاصله بوده، گارد محافظ با دو تا ماشین بنز ایستاده بودند، هنوز گارد محافظ پیاده نشده بودند، اسلحه هم لای دفترچه بود، آن دفترچه که دستش بوده، اسلحه هم لای آن بوده، به مجرد اینکه منصور میآید پایین، اسلحه را همان جوری که دستش بوده تیر اول را شلیک میکند که میخورد به شکم منصور، منصور که دولا میشود، تیر دوم را میزند پسگردنش، تیر سوم را که میخواهد بزند [گارد محافظ میزنند زیر دستش]، اسلحه میپرد بالا.
بخارایی را آنجا میگیرند. وقتی میگیرند آقای نیکنژاد از آنور ماشین شروع میکند به تیراندازی، گارد فرار میکند، آقای بخارایی هم فرار میکند. سربازهایی که دم مجلس بودند، صدای تیر را که میشنوند، میآیند بیرون نیکنژاد را میگیرند. نیکنژاد میگوید من نبودم، [او آنجاست] دارد میرود، [و برای فریب آنها وسط میدان را نشان میدهد] آنها برمیگردند، میبینند که یکی وسط خیابان دارد فرار میکند، نیکنژاد را ولش میکنند که آن هم میپرد توی تاکسی، نیکنژاد از آنور میرود. آقای بخارایی هم چون زمین یخبندان و سُر بود، سُر میخورد زمین، (میخورد زمین)، چندتا پلیس که عقبش کرده بودند، میگیرند او را آنجا و میآورند کلانتری بهارستان».
حسنعلی منصور بلافاصله پس از ترور در مقابل مجلس شورای ملی به بیمارستان پارس منتقل شد. فردای آن روز شش جراح آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی برای معالجه نخستوزیر رو به احتضار به تهران دعوت شدند و در روز سوم بهمن پزشکان ایرانی، آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی خبر از بهبودی حال حسنعلی منصور دادند. پس از اعلام این خبر شاه و فرح در بیمارستان پارس از حسنعلی منصور عیادت کردند اما در روز 5 بهمن بار دیگر حال او رو به وخامت گذاشت و صبح روز ششم بهمن بود که حسنعلی منصور بر اثر شدت خونریزی درگذشت و در پی مرگ او، امیرعباس هویدا وزیر دارایی به حکم شاه مأمور تشکیل کابینه شد. عوامل ترور منصور یعنی محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد، صفارهرندی و صادق امانی پس از این واقعه، بازداشت، محاکمه و به اعدام محکوم شدند. حکم آنها در بامداد روز 26 خرداد 44 به اجرا درآمد. دیگر مرتبطان پرونده از جمله حاج مهدی عراقی، محیالدین انواری و عسگراولادی هم به حبسهای طویلالمدت محکوم شدند.
نظر امام درباره ترور منصور
یکی از مسائلی که در سالهای بعد همواره درباره مسئله ترور منصور مطرح بود، این است که هیئتهای مؤتلفه با حکم شرعی(فتوا) دست به ترور منصور زدند اما با وجود اینکه آنها در آن زمان بهعنوان پیروان امام خمینی شناخته میشدند، این فتوا از سوی امام خمینی صادر نشده و او حتی صریحا با چنین اقدامی مخالفت کرده بود. آیتالله محیالدین انواری که از سال1344 تا 1356 به جرم مشارکت در قتل حسنعلی منصور و همراهی با گروههای مؤتلفه اسلامی در زندان بود، درباره چگونگی اعلام مخالفت امام با ترور نخستوزیر روایت جالبی دارد: «آقای اسلامی در شورای مرکزی مؤتلفه بود. من در شورای روحانی بودم. از طرف شورا میآمد. در مسئله منصور آقای صادق امانی آمد منزل ما و گفت: با اعلامیه کار درست نمیشود. این هنوز زمان اسدالله علم بود. صادق میگفت که علم را بکشیم.
چند سؤال کردم و گفتم چه میخواهی؟ گفت: از آقا بپرسید که ما مجازیم بزنیم؟ گفتم: کسی هست که بزند؟ گفت: آری، هستند جوانهایی که این کار را بکنند. من گفتم: این تبعاتی دارد، دستگیری دارد، اعدامی دارد. باز گفتم: کسانی هستند؟ گفت: آری. گفتم: باعث امیدواری است که بعد همین جمله زمینه محاکمه ما شد. آقای یدالله جلالیفر تجارتخانه داشت. به من میگفت: کی قم میروی؟ من میخواهم حاجآقا را ببینم. بعد از نماز مغرب و عشا راه افتادیم بهسوی قم. او پول آورده بود. یازده شب رسیدیم. ساعت دوازده رفتیم خانه آقا. دیدم در بیرونی، خلخالی، آقا مصطفی و توسلی صحبت میکردند. از دیدن من تعجب کردند. گفتم: میخواهم آقا را ببینم. آقا مصطفی رفت آقا را بیدار کرد. رفتم خدمت حاجآقا که لب تخت نشسته بود. جلالیفر هم آمد دست حاجآقا را بوسید. آقا از ایشان پرسید چه لزومی داشت این وقت شب بیایی؟ آقای انواری هم وکیل من بود. جلالیفر گفت: بله ولی میخواستم خدمت شما برسم. امام هم پول را قبول نکرد و گفت: با ایشان حساب کنید که همانجا ما این کار را کردیم. بعد حاجی رفت. عذر خواستم که برای این کار نیامدم. بعد مسئله را طرح کردم. مؤتلفه میخواهند دست به اقدامات تند بزنند. میگویند دوره اعلامیه گذشته است، باید یک کاری کرد. امام اول یک داستان تعریف کردند. فرمودند یکی از دوستان ما اینجا آمد و اسلحهاش را درآورد و گذاشت جلو من و گفت: من فردا دیداری با علم دارم. اگر اجازه بدهید علم را در دفترش میکشم. به او گفتم: نه، ما تازه اول کارمان است. خواهند گفت اینها منطق ندارند. بگذارید اینها را به مردم بشناسانیم. باید بگوییم اینها فساد آوردهاند و ادعای اصلاحات دارند. بگذارید بشناسانیم آرام آرام. بعد مردم تکلیف خود را میدانند. معین نکنید. صبح مکلف هستی بروی تهران و بگویی این کار را نکنید. این شب پنجشنبه بود. شب را به تهران برگشتیم. سر راه رفتم محل تجارت صادق امانی. خودش نبود. پرسیدم حاجی کجاست؟ گفتند رفته سرکشی به چندجا بکند. در راه او را دیدم و پیغام امام را دادم و گفتم: ایشان مرا تکلیف کرده که نکنید، به ما ضرر میزند. این بود تا اینکه اسدالله علم سقوط کرد. بعد حسنعلی منصور آمد سر کار؛ وضعیت تغییری نکرده بود. امام کارهایش را میکرد و مؤتلفه اعلامیه میداد؛ تا ماه رمضان رسید. صبحی بود کتابدار کتابخانه مجلس (آقا بهاء دایی من) به من زنگ زد: خبر داری؟ گفتم: چه؟ گفت: منصور را زدند. مگر شما خبر ندارید؟ گفتم: اصلا خبر ندارم. روزنامهها درآمد. چند اسم بود که از دوستان ما هستند. کمکم درآمد که مؤتلفه این کار را کردند در شاخه نظامی. بخارایی، مرتضی نیکنژاد، صفار هرندی و صادق امانی». با اینکه طبق روایت آیتالله انواری، امام صریحا با ترور نخستوزیر مخالفت کرده بود اما هیئتهای مؤتلفه با این وجود میگویند برای ترور منصور حکم شرعی داشتهاند. از آن جمله حبیبالله عسگراولادی، دبیرکل سابق حزب مؤتلفه اسلامی است. عسگراولادی صدور فتوای قتل منصور را منتسب به آیتالله میلانی میداند و میگوید: «شهید حاج صادق امانی در بیانات خود به کرات قبل از دستگیری و در زندان قبل از شهادت اظهار میداشتند که فتوای قتل منصور را آیتالله میلانی و تعدادی دیگر از مجتهدان صادر فرمودند که شاخه اجرایی هیئتهای مؤتلفه آن را عملی ساختند...».
مؤتلفه پس از انقلاب
بعد از پیروی انقلاب اغلب اعضای جمعیت مؤتلفه، جذب حزب جمهوری اسلامی شدند اما در پی تعطیلی حزب جمهوری اسلامی در سال 1365 این جمعیت، تجدید سازمان سیاسی کرد و با هویت سیاسی نوینی وارد معادلات و رقابتهای گروهی در درون ساختار جمهوری اسلامی شد. بهویژه در دهه نخست جمهوری اسلامی، مؤتلفه اسلامی، به اصلیترین گروه جناح راست در ایران تبدیل شد. این گروه، در زمینه سیاسی دولتگرا ولی از نظر اقتصادی مخالف کنترل کامل وزارت بازرگانی و وزارت اقتصاد و دارایی بر همه فعالیتهای تجاری و مبادلات اقتصادی است. مؤتلفه پس از انقلاب اولویت خاصی را برای خود نسبت به سایر گروههای فعال سیاسی قائل بود و علت را در سابقه مبارزه علیه شاه و نزدیکدانستن خود به امام خمینی، حوزه و روحانیت میدانست. جمعیت هیئتهای مؤتلفه اسلامی که در دی ماه سال 1382 به حزب مؤتلفه اسلامی تغییر نام داد، در مرامنامه خود آورده است: «مؤتلفه اسلامی، توانست برای اولینبار در تاریخ معاصر ایران، تشکلی سیاسی-عقیدتی، تحت رهبری ولی فقیه عادل زمان و مرجع تقلید و تحت نظارت و هدایت شورای روحانیت و به دور از الگوپذیری از سازمانها و احزاب شرقی و غربی پدید آورد و شعار «مقلد»بودن بهمعنای واقعی و اصیل را مطرح سازد». حبیبالله عسگراولادی، نماینده رهبر انقلاب در کمیته امداد امام خمینی، برای چند دهه رهبری این گروه را به دست داشت تا اینکه در سال 1382 همراه با بخشی از دگرگونیهای جزئی در ساختار تشکیلاتی او از این سمت کنارهگیری کرد و بهجای وی محمدنبی حبیبی، شهردار پیشین تهران، دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی شد. حزب مؤتلفه اکنون هم در عالم سیاست فعالیت جدی دارد و یکی از احزاب مهم جبهه اصولگرایی محسوب میشود؛ چنانچه یکی از سران این حزب یعنی مصطفی میرسلیم در انتخابات ریاستجمهوری سال 96 نامزد شد که نتوانست رأی لازم را بیاورد.
لینک کوتاه:
https://www.akhbaremahramaneh.ir/Fa/News/149619/