اخبار محرمانه -
دولتی که آیتالله حفظ کرد
٢١٠
٠
وطن امروز / متن پیش رو در وطن امروز منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
در بخش پایانی یک مستند درباره مصدق و کودتای 28 مرداد (آقای نخستوزیر)، 2 نفر از 2 جریان سیاسی درباره توان مدیریتی مصدق در روزهای بحرانی، عبارات قابل تاملی را مطرح میکنند. ابراهیم یزدی از اعضای نهضت آزادی میگوید: «شاید اگر بشود ایراد بگیریم به مصدق، اینکه چرا در اون چند روز نیامد صحبت بکنه برای مردم بگه که چیکار بکنید. مصدق رهبر جنبش ملی بود، نخستوزیر بود ولی در عین حال رهبر هم بود، رهبر باید رهبری کنه، وقتی یک چنین حادثه بزرگی پیش میاد، نباید مردم رو به حال خودشون رها کرد». عبدخدایی از اعضای فدائیان اسلام هم ناتوانی مصدق در اداره کشور در روزهای منتهی به 28 مرداد را اینطور روایت میکند: «یک شخصیتی باشه که رهبری توده و جبهه رو بهدست بگیره، مثل آیتالله کاشانی وجود نداشت». اما مگر چه سابقهای از آیتالله کاشانی در رهبری جریان مردمی وجود داشت؟ به بهانه نزدیک شدن به سالگرد 30 تیر 1331 نقش آیتالله کاشانی در رخداد نهضت 30 تیر را بررسی میکنیم. 29 اردیبهشت 1331یک تصویبنامه غیرقانونی توسط مصدق، زمینهساز توقف انتخابات مجلس شد. در حالی که تا آن زمان تنها 80 نفر از 136 نماینده مجلس انتخاب شده بودند. استدلال مصدق در توجیه این اقدام غیرقانونى این بود که به دلیل اختلافات ایران و
انگلیس در زمینه ملى شدن صنعت نفت در دیوان بینالمللى دادگسترى، احتمال اینکه عوامل بیگانه از وجود اختلافات بین نامزدهاى انتخاباتى بهرهبردارى کنند و در نتیجه نظم و امنیت کشور مختل شود، وجود دارد. با همین توجیه، انتخابات حوزههای باقیمانده به بعد از خاتمه کار دیوان لاهه موکول شد. تذکر دوستانه آیتالله کاشانی مورد اعتنای مصدق قرار نگرفت. 13 ماه مصدق نخستوزیر بود و انتخابات برگزار نشده بود. نخستوزیری او در دوره جدید مجلس با اتفاقات متفاوتی آغاز میشود. هنگام شروع کار مجلس هفدهم در اردیبهشت 1331، مصدق طبق سنت پارلمانی معمول آن روز استعفا میکند تا دست مجلس در انتخاب
دولت جدید باز باشد. لذا بدون مجلس سنا با 52 رأی از 65 رأی به نخستوزیری مصدق ابراز تمایل شد. 18 تیر نیز در مجلس سنا از 36 سناتور 14 نفر به مصدق ابراز تمایل کردند و فرمان نخستوزیری مصدق روز 19 تیر صادر و وی مأمور تشکیل کابینه شد. با صدور فرمان نخستوزیری مصدق، مردم در انتظار معرفی
دولت جدید نشستند، ولی در 25 تیر 1331 ناگهان خبر استعفای مصدق را شنیدند. مصدق روز 25 تیر با شاه گفتوگو کرده و خواسته بود مسؤولیت وزارت جنگ را بر عهده بگیرد ولی شاه با این درخواست او مخالفت کرده بود. مصدق که درصدد بود بر اختیارات خود بیفزاید، خواستار عهدهدار شدن وزارت جنگ شد. طبیعی بود که شاه این خواسته مصدق را نمیپذیرفت. مصدق پس از مخالفت محمدرضا پهلوی با خواستهاش، بیآنکه آیتالله کاشانى و دیگر مبارزان را آگاه کند، در هفته آخر تیرماه 1331 استعفاى خود را تسلیم شاه کرد و شاه بىدرنگ فرمان نخستوزیرى قوامالسلطنه را صادر کرد. با توجه به بیاعتناییها و مشکلاتی که مدتها بود میان آیتالله کاشانی و دکتر مصدق بهوجود آمده بود، این احتمال وجود داشت که آیتالله کاشانی برای دفاع از مصدق وارد میدان نشود. آیتالله کاشانی اما با دوراندیشی نسبت به مصالح ملی اعلامیه قاطعانهای در این زمینه صادر میکند. قوامالسلطنه فکر میکرد که همان قهرمان سال 26-25 است و نمیدانست وضع عوض شده است و حالا سال 31 است و آیتالله کاشانی رای آورده و رهبری مردم را عهدهدار شده است. ابراهیم یزدی از اعضای نهضت آزادی درباره اعلامیه آیتالله کاشانی میگوید: «روز یکشنبه آیتالله کاشانی بیانیهای داد علیه قوامالسلطنه و مردم را دعوت به راهپیمایی کرد. باید انصاف داد که بیانیه کاشانی بود که مردم را روز 30 تیر به خیابانها کشاند». محمد توسلی، دیگر عضو نهضت آزادی نیز در این زمینه معتقد است: «آیتالله کاشانی بهرغم اختلافاتی که با دکتر مصدق دارد اما آن بیانیه دعوت به جهادی که مطرح میکند، نقش کلیدی داشت». در اعلامیه آیتالله کاشانی آمده بود: «احمد قوام را، عنصرى که در دامان دیکتاتورى و استبداد پرورشیافته و تاریخ حیات سیاسى او پر از خیانت و ظلم و جور است و بارها امتحان خود را داده و دادگاه ملى حکم مرگ و قطع حیات سیاسى او را صادر کرده است، براى چندمین بار بر مسند خدمتکاران واقعى گماشتهاند. احمد قوام باید بداند در سرزمینى که مردم رنجدیده آن پس از سالها رنج و تعب، شانه از زیر بار دیکتاتورى کشیدهاند، نباید رسما اختناق افکار و عقاید را اعلام و مردم را به اعدام دستهجمعى تهدید کند. بر عموم برادران مسلمان من لازم است که در این راه جهاد اکبر، کمر همت بر بسته و براى آخرین مرتبه به صاحبان استعمار ثابت کنند که تلاش آنها در به دست آوردن قدرت و سیطره گذشته محال است».
کوششها برای جلب رضایت آیتالله کاشانی آغاز شد. شاه ابتدا حسین علاء و سپس قوام، امینی و ارسنجانی را برای این کار مامور کرد. علی امینی در هر 2
دولت مصدق و قوام حضور داشت و با آیتالله کاشانی هم روابط خصمانهای نداشت. اما مرحوم کاشانی به او گفت که با وجود مصدق هیچکس دیگری نمیتواند نخستوزیر باشد. ارسنجانی حتی از سوی قوام پیشنهاد داد که انتخاب 6 تن از اعضای کابینه قوام به نظر و انتخاب آیتالله کاشانی باشد. شاه که پس از برکنارى مصدق قصد از بین بردن رهبر مذهبى مردم را داشت و پیروزى به دست آمده را در خطر مىدید، درصدد برآمد با تطمیع آیتالله کاشانى او را وادار به سکوت کند. به همین خاطر روز 28 تیر حسین علاء، وزیر دربار را به خانه آیتالله فرستاد تا وى را به هر بهانهاى وادار به سکوت کند و از ادامه مبارزه باز دارد. در ملاقاتى که بین کاشانى و حسین علاء انجام شد رهبر مذهبى مردم با اطلاع کامل از جریان با لحن تندى به وزیر دربار گفت: «به اعلیحضرت بگویید که اگر بىدرنگ دکتر مصدق بر سر کار بازنگردد [آیتالله کاشانى] شخصا به خیابان خواهد رفت و مبارزه مردم را مستقیما متوجه دربار خواهد کرد». پس از وزیر دربار، حسن ارسنجانى کارگزار قوامالسلطنه به خانه ایشان رفت و از سوى قوام پیام برد که جناب اشرف انتخاب 6 وزیر را در اختیار حضرت آیتالله مىگذارند و در برابر تنها تقاضاى خوددارى از برانگیختن مردم را دارند.
آیتالله کاشانى، ارسنجانى را نیز همچون علاء با پاسخى کوبنده و گزنده بیرون راند و روز بعد نامه زیر را به وزیر دربار نوشت: «جناب آقاى علاء دامظله، عرض مىشود دیروز بعد از شما ارسنجانى از جانب قوامالسلطنه آمد و گفت به شرط سکوت، قوام انتخاب 6 وزیرش را در اختیار من مىگذارد. همانطور که حضورى عرض کردم به عرض اعلیحضرت برسانید اگر در بازگشت
دولت مصدق تا فردا اقدام نفرمایید، دهانه تیز انقلاب را با جلودارى شخص خودم متوجه دربار خواهم کرد. در انتظار اقدامات مجدانه شما. والسلام، سیدابوالقاسم کاشانى».
با شکست این طرح، قوام اعلامیهای صادر کرد که آنقدر تند و گزنده بود که خود نیز از آن پشیمان و شگفتزده شد. قوام در این اعلامیه که خطاب اصلی او کاشانی و مذهبیها بود، اعلام کرد: «به عموم اخطار میکنم که دوره عصیان سپری شده، روز اطاعت از اوامر و نواهی حکومت فرا رسیده است. کشتیبان را سیاستی دگر آمد». در حالى که دکتر مصدق به احمدآباد محل اقامت خود رفته و سکوت اختیار کرده بود، آیتالله کاشانى با صدور این اعلامیه مردم را به حرکت درآورد. روز بعد یعنى 29 تیرماه 1331 در حالى که کامیونهاى حامل سربازان سراسر خیابان محل سکونت آیتالله کاشانى را اشغال کرده بودند، بنا به دعوت ایشان خبرنگاران خارجى و داخلى و نمایندگان احزاب و گروهها دستهدسته به دیدار ایشان شتافتند. آیتالله در پاسخ یکى از خبرنگاران که پرسید: «اگر قوام نرود حضرت آیتالله چه تصمیمى میگیرند؟» با یک حرکت شدید روى صندلى دوزانو نشست و گفت: «به خداى لایزال اگر قوام نرود اعلام جهاد مىکنم و خودم کفن پوشیده با ملت در پیکار شرکت مىنمایم». پس از این موضعگیریها، روز سیام تیر بازار تعطیل شد و مردم به خیابانها ریختند و خواستار سرنگونى قوام شدند. به دستور قوام مردم به گلوله بسته شدند و عدهاى به شهادت رسیدند. سرلشکر وثوق که فرماندهى ژاندارمرى را به عهده داشت مردم کفنپوش را که از کرمانشاه، همدان و قزوین به طرف تهران میآمدند در کاروانسرای سنگى به گلوله بست و از حرکت آنها جلوگیرى کرد. با اتمام حجت بىسابقه آیتالله کاشانی، مقاومت دربار در هم شکست و شاه سرانجام با تلخى به برکنارى قوامالسلطنه تن در داد و مصدق باز هم با فداکارى مردم مسلمان به رهبرى روحانیت در حالى که سمت وزارت جنگ را نیز بهدست آورده بود پیروزمندانه بر مسند نخستوزیرى جاى گرفت و در یک اقدام سرلشکر وثوق را به عنوان معاون وزارت جنگ به همکارى خویش برگزید. این انتخاب عجیب بود. وثوق در کشتار مردم 30 تیر نقش اصلی را داشت اما توسط مصدق برگزیده شده بود. آیتالله کاشانی با این اقدام مخالفت کرد و در نامهای خصوصی یادآور شد که اینها باید محاکمه شوند. مصدق اما در حالی که تنها یک هفته از 30 تیر گذشته بود، در نامهای در 6 مرداد 1331 به آیتالله کاشانی نوشت: «به عرض مىرساند: مرقومه محترمه شرف وصول ارزانى داد. نمىدانم در انتخاب آقاى سرلشکر وثوق یا آقاى دکتر اخوى که بدون حقوق براى خدمتگزارى حاضر شدهاند و همچنین آقاى نصرتالله امینى که از فعالترین اعضاى نخستوزیر هستند، حضرتعالى چه عیب و نقصى مشاهده فرمودید که مورد اعتراض واقع شدهاند. بنده صراحتا عرض مىکنم که اکنون در امور اصلاحى عملى نشده و اوضاع سابق مطلقا تغییر ننموده است و چنانچه بخواهند اصلاحاتى بشود، باید از مداخله در امور مدتى خوددارى فرمایند. خاصه اینکه اصلاحاتى ممکن نیست، مگر اینکه متصدى مطلقا در کار خود آزاد باشد. اگر با این رویه موافقید بنده هم افتخار خدمتگزارى را خواهم داشت». رفتار مصدق در بیاعتنایی به رهبری قیام 30 تیر که او را ناباورانه به قدرت بازگردانده بود، شرایطی را رقم زد که در نزدیک به یک سال بعد، در 28 مرداد، نتواند خلأ رهبری آیتالله کاشانی را پر کند و براحتی و در عرض چند ساعت
دولت را تحویل یک کودتاچی بدهد. محمدمهدی عبدخدایی با اشاره به این پایان ناخوشایند برای مصدق میگوید: «دکتر مصدق در عین حال که آدم ملی و وطندوستی بود، اشتباهاتی داشت. به خیلی از بزرگان گفتم اشتباه دکتر مصدق را نمیشود کتمان کرد. ولی اشتباه یک نخستوزیر به چه قیمتی تمام شد؟ به قیمت 25 سال دیکتاتوری محمدرضا شاه».