اخبار محرمانه -
بحران مسوولیت پذیری در جبهه اصلاحات
٣٤٠
٠
صبح نو / متن پیش رو در صبح نو منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست
چند هفتهای میشود که اصلاحطلبان بر سر داشتن یا نداشتن ریاست در رأس جریان خود، مشغول مناقشه با یکدیگر هستند. عدهای مانند کرباسچی بر این باورند که اساساً «اصلاحات رهبر ندارد» اما دیگرانی مانند رهامی معتقدند که کرباسچی یا دیگرانی مانند او «در جایگاهی نیستند که بخواهند برای اصلاحطلبان نسخه بپیچند». این منازعات کلامی از سویی دیگر، برآمده از یک معضل جریانی نیز هست؛ معضلی که میتوان آن را «بحران مسوولیتپذیری» نامگذاری کرد.
جاخالی اصلاحطلبان
اصلاحطلبان در دو انتخابات 92 و 96 با تمام سازوبرگ تبلیغاتی و پروپاگاندای رسانهای خود، در صف حامیان حسن
روحانی قرار گرفتند و زمینه را برای روی کارآمدن
دولت اعتدال فراهم کردند. با این حال یکسالی میشود که این جریان در حال جداکردن راه خود از
دولت است. سعید حجاریان درباره نوع مناسبات اصلاحطلبان با
دولت گفته بود: «اصلاحطلبان هیچگاه با
روحانی عقدی به معنای ائتلاف نبسته بودند و حالا که آقای
روحانی از خودش عبور کرده، طبیعی است که برخی اصلاحطلبان با او زاویه پیدا کنند». این اظهارات باعث واکنش از سوی محمود واعظی، رییسدفتر رییسجمهوری شد. واعظی در واکنش با الصاق غیرمستقیم مفهوم «اصلاحطلب تندرو» به حجاریان گفت: «پاسخ من به آقای حجاریان نیست اما ممکن است
دولت با اصلاحطلبان تندرو رابطه خوبی نداشته باشد».
تحقیر خودیها
نقد اصلاحطلبان به عملکرد
دولت و مجلس طی ماههای اخیر و در فاصله چند مانده به انتخابات، بیشتر از قبل شده است. نقد به ماهو نقد، واجد هیچ اشکال ذاتی نیست اما وقتی این نقد شکل تحقیر به خود بگیرد، سؤال و ابهام ایجاد میکند. برای مثال، حجاریان اخیراً در توضیح وضعیت اصلاحطلبان حاضر در مجلس در قالب فراکسیون امید، اظهار کرد: «با عرض معذرت از نمایندگان تهران، عملاً تیم دسته دوم منسوب به جریان اصلاحات امکان ورود به پارلمان را پیدا کرد». خاتمی نیز پس از سالها سکوت، زبان به نقد بیمضایقه نسبت به
دولت و مجلس گشود و تصریح کرد: «من در شگفتم که چرا دولتی که برای استیفای حقوق ملت روی کار آمده و مجلسی که داعیه دفاع از ملت و حقوق اساسی آن را دارد -دستکم اصلاحطلبانی که به مجلس راه یافتهاند- اینها فریاد نمیزنند و چرا اقدام نمیکنند».
استراتژی فشار به نظام، انحراف افکار عمومی
علاوه بر انکار گذشته و به نوعی دستکاری حافظه تاریخی مردم، برخی اصلاحطلبان با فشار به حسن
روحانی برای استعفا از جایگاه ریاستجمهوری، مترصد تحمیل هزینه بر نظام سیاسی، مظلومنمایی و نیز انحراف افکار عمومی از وعدههای پرطمطراق اصلاحطلبان در انتخاباتهای سالهای اخیر هستند. مصطفی تاجزاده از اعضای سابق سازمان منحله مجاهدین انقلاب، اخیراً رسماً از حسن روحانی، رییسجمهوری خواست تا چنانچه لوایح FAFT در مجمع تشخیص به تصویب نرسید، از سمت خود استعفا بدهد. این مطالبه به شکل دیگری از زبان صادق زیباکلام دیگر فعال اصلاحطلب نیز تکرار شد.
سرپرست نداریم
آخرین تاکتیکی که اصلاحطلبان برای فرار از بار مسوولیت انتخاب کردهاند، طرح این گزاره است که اساساً جریان اصلاحات از ابتدا فاقد رهبری بوده است. این اظهارنظری بود که رسماً کرباسچی، دبیرکل حزب کارگزاران مطرح کرد. کرباسچی در گفتوگویی اعلام کرد: «جریان اصلاحات که فاقد رهبری رسمی و تشکیلاتی است به سازماندهی و رهبر نیاز دارد». این اظهارنظر البته با واکنشهای تندی از سوی اصلاحطلبان مواجه شد؛ هرچند بسیاری از اصلاحطلبان طی هفتههای گذشته، با تکرار ضمنی اظهارات کرباسچی، گزاره او مبنی بر فقدان رهبری در جریان اصلاحات را بهنوعی تکرار کردهاند. بهزاد نبوی گفته بود «خاتمی خودش ادعای رهبری اصلاحات را ندارد»؛ زیباکلام تصریح کرده بود که «من نمیدانم رهبر اصلاحات کیست»؛ زیدآبادی تاکید کرده بود که «رهبران اصلاحطلب فاقد توانایی فکری هستند» و نهایتاً حسین مرعشی از لزوم همراهی رهبری اصلاحات با مردم کوچه و خیابان گفته بود.
انکار کارتونی خاتمی
تاکید اگزجره اصلاحطلبان بر وجود بحران رهبری در رأس این جریان که حتی تا حذف کامل خاتمی نیز پیش رفته، ناظر بر این گزاره تحلیلی است که اصلاحطلبان خواهان دستبرد در حافظه تاریخی بدنه رأی اصلاحات هستند؛ همان بدنه رایی که با «تَکرار میکنم» خاتمی به پای صندوق رأی آمدند و بستر را برای کامروایی نسبی اصلاحطلبان در انتخاباتهای چند سال اخیر، فراهم آوردند. به بیان بهتر، اصلاحاتیها با انکار کارتونی جایگاه خاتمی، تلاش دارند به مخاطب خود بقبولانند که رییس
دولت اصلاحات از همان اول در این جریان، اساساً هیچکاره بوده است.
قمار خطرناک
تاکتیکهای اصلاحطلبان برای لگدمالی هر آنچه قبلاً به دست خود کاشتهاند، نظیر اعلام برائت از دولت، تحقیر فراکسیون امید و انکار خاتمی در جایگاه رهبری جریان اصلاحات، همگی ناشی از یک خصیصه تاریخی در میان اصلاحطلبان است و آن بحران مسوولیتپذیری است. اصلاحطلبان مانند سنوات پیشین تاریخی و در شرایطی که فقط چند ماه به انتخابات مجلس باقی مانده، مشغول جداکردن خود از پیشکاشتههای خود هستند. آنها با این هدف که برای کسب اقبال مجدد در انتخابات، باید از اساس، گذشته خود را زیر سؤال ببرند، پا در ورطه قمارآلودی نهادهاند. این قمار آنجا جنبه ریسکی به خود میگیرد که بدنه رأی اصلاحات، به هیچیک از این تاکتیکهای کور وقعی ننهد و بیهیچ اشتیاقی، صندوق رأی را تحریم کند. هرچند در میان اصلاحطلبان، چهرههایی هم حضور دارند که مسوولیتپذیری از عملکرد
دولت و مجلس را یادآوری میکنند اما آنچه گویا به نظر میرسد، بیانگر تفوق ایده مسوولیتناشناسان است. باید دید ایجاد تشکیک در تاریخ و شانه خالیکردن از قبول مسوولیت، اصلاحطلبان را به مراد مطلوبشان در سپهر سیاسی ایران خواهد رساند؟